معنی ضراب خانه

لغت نامه دهخدا

ضراب

ضراب. [ض َرْ را] (اِخ) ابوعبید معروف به ضراب. از متقدمین ادباء است. (محاسن اصفهان مافروخی ص 33).

ضراب. [ض َرْ را] (ع ص) رودزن. (مهذب الاسماء) (دهار). || واشی. ساعی. || درم زن. (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن:
ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی
دینارهای گرد مجدد کند همی.
منوچهری.
بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند
ز عزّ نامش بر روی سکه ٔ ضرّاب.
مسعودسعد.
بنهم ازبرای نام ترا
دیدگان زیر سکه ٔ ضرّاب.
مسعودسعد.
که موم وزر به کژی نقش راستی یابند
ز مهر خاتم سلطان و سکه ٔ ضرّاب.
خاقانی.
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا.
خاقانی.
تکیه نکند بر کرم دهر خردمند
سکه ننهد بر درم ماهی ضراب.
خاقانی.

ضراب. [ض ِ] (ع مص) برجهیدن گشن بر ماده. (منتهی الارب). || گشنی کردن شتر. (تاج المصادر). مست شدن اشتر تیزشهوت. (تاج المصادر). گشنی شتر. (زوزنی). || مضاربه. با کسی شمشیر زدن:
نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی.
منوچهری.
یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد
یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب.
مسعودسعد.
چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر
رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب.
خاقانی.
در علمش میر نحل نیزه کشیده چو نخل
غرقه ٔ صد نیزه خون گاه طعان وضراب.
خاقانی.
ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 355).


خانه خانه

خانه خانه. [ن َ / ن ِ / ن َ / ن ِ] (ص مرکب، ق مرکب) تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء). || بسیاربسیار. (آنندراج):
ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت
ز خنده خانه خانه قند میریخت.
نظامی.
با مظهری امروز بویرانه ٔ خویش
بودیم بفکر دل دیوانه ٔ خویش
ابر کرمی موج زد و پر کردیم
از مدح تو خانه خانه کاشانه ٔ خویش
حیاتی گیلانی (از آنندراج).
|| حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: «صفحه ٔ شطرنج و نرد خانه خانه است »، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل. || خانه بخانه:
شهرشهر و خانه خانه قصد کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.
مولوی.


خانه خانه دار

خانه خانه دار. [ن َ / ن ِن َ / ن ِ] (نف مرکب مرخم) صاحب خانه خانه. دارای خانه های متعدد. بشکل جداول و دارای خانه های مربع شکل.


خانه خانه کردن

خانه خانه کردن. [ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ک َ دَ] (مص مرکب) بشکل خانه خانه درآوردن. صاحب خانه های متعدد کردن:
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم
خانه خانه کرده قالب را چو موم.
مولوی.

فرهنگ عمید

ضراب خانه

جایی که در آن سکه ضرب می‌کنند،


ضراب

بسیارزننده، سخت‌زننده،
کسی که سکه ضرب می‌کند،
زرگر،

با کسی شمشیر زدن،
نبرد کردن، با هم زدوخورد کردن،

حل جدول

ضراب خانه

محل سکه زدن

فرهنگ معین

ضراب

با کسی شمشیر زدن، مضاربه کردن، برجهیدن گشن بر ماده. [خوانش: (ض ِ) [ع.] (مص ل.)]

بسیار زننده، کسی که سکه می زند، نوازنده، سخن - چین. [خوانش: (ضَ رّ) [ع - فا.] (ص.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

ضراب

نبرد و ستیز کردن


خانه خانه

سوراخ سوراخ، خانه های متعدد

گویش مازندرانی

خانه

خانه – سرا

معادل ابجد

ضراب خانه

1659

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری